English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5323 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Any reform of the insurance law must be left to the future. U هر اصلاح قانون بیمه باید به آینده باقی گذاشته شود.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Any reform of the pension law must be left to the future. U هر اصلاح قانون بازنشستگی باید به آینده باقی گذاشته شود.
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions U این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
stay behind U باقی گذاشته شده نیروی باقیمانده در منطقه دشمن
succeeding spot U نقطه بعدی که توپ باید انجابه زمین گذاشته شود
regenerative memory U رسانه ذخیره سازی که باید محتوای آن مرتباگ تنظیم شود تا محتوایش باقی بماند
legal reserves U مقدار وجهی که بانکهای تجارتی طبق قانون باید نزد بانک مرکزی داشته باشند
We don't know what the world will be like in 20 years, to say nothing of in 100 years. U ما نمی دانیم دنیا در ۲۰ سال آینده چه جور تغییر می کند چه برسد به ۱۰۰ سال آینده.
valued policy U بیمه نامه دریایی که در ان مبلغ بیمه دقیقا" تعیین و ذکر میشود
self insurance U بیمه شدگی توسط خویشتن بیمه شدن پیش خود
exclusion clause U مادهای از قرارداد بیمه که در ان مواردی که مشمول بیمه نمیگردد ذکر شده است
continuation clause U مادهای که درقرارداد بیمه ذکر گردیده وبراساس ان قراداد بیمه تمدیدمی گردد
excess loss cover U بیمه مجدد ان قسمت از زیان که بیش از مقدار بیمه شده قبلی است
accomodation line قبول یک نوع خطر به وسیله بیمه گزار وقتی با بیمه نامه های دیگری همراه است
open policy U بیمه نامهای که در ان قیمت کالای بیمه شده معین نشده ودر وقت تلف شدن تعیین میشود
policies U بیمه نامه ورقه بیمه
reassurance U بیمه اتکایی بیمه ثانوی
reassurances U بیمه اتکایی بیمه ثانوی
policy U بیمه نامه ورقه بیمه
okuns law U براساس این قانون رابطه نزدیکی بین تغییرات نرخ بیکاری وافزایش تولید واقعی وجوددارد . اوکان نشان میدهد که در امریکا برای کاهش 1درصد نرخ بیکاری تولیدواقعی باید معادل 3درصدافزایش یابد
revising U اصلاح کردن اصلاح نمودن
revise U اصلاح کردن اصلاح نمودن
revises U اصلاح کردن اصلاح نمودن
residue check U بررسی تشخیص خطا که در آن داده دریافتی با یک مجموعه اعداد تقسیم میشود و باقی مانده بررسی میشود با باقی مانده مورد نظر
modification kit U جعبه تعمیر یا اصلاح وسیله جعبه وسایل مربوط به اصلاح مدل
self correcting U خود بخود اصلاح شونده اصلاح کننده نفس خود
legalism U رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
forced sale U فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
the law is not retroactive U قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
code U قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
c & f U قیمت کالا وهزینه حمل ان بدون بیمه دریایی و تولید کننده پس ازتسلیم کالا به شرکت کشتیرانی و پرداخت هزینه حمل از خودسلب مسئولیت میکند و حق بیمه تا مقصد به عهده خریدار است
incurved U تو گذاشته
new laid U تازه گذاشته
new-laid U تازه گذاشته
in pawn U گرو گذاشته
of ripe years U پابسن گذاشته
included U تو گذاشته تو مانده
stay behind U نیروی جا گذاشته شده
declaratory statute U قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure U قانون اصول محاکمات قانون شکلی
He is through ( done ) with politics . U سیاست را بوسیده وکنار گذاشته
I have pledged ( staked ) my reputation on it . U شهرتم را درگروی اینکار گذاشته ام
on sale U در معرض فروش گذاشته شده
quartus U چهارمی شخص گذاشته وبارقم
I am wearing my hat at an angle . U کلاهم را کج ( یکوری ) سرم گذاشته ام
specific devise U زمین مشخصی که به ارث گذاشته شود
the price was not reasonable U بهای گزافی بران گذاشته بودند
double coincidence of wants U زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
He had a cigar between his lips . U یک سیگار برگ گذاشته بود گوشه لبش
spot shot U ضربه به گویی که در نقطه معین گذاشته شده
penal statute U قانون جزایی قانون مجازات
say's law U قانون سی . براساس این قانون
canon U قانون کلی قانون شرع
canons U قانون کلی قانون شرع
gingall U یکجورتفنگ سنگین که روی پایهای گذاشته اتش میکنند
plate mark U طرف ودولت روی سیمینه وزرینه گذاشته میشود
lipping U قطعه چوبی که در ترک یاشکاف کمان گذاشته شده
fly speck U گه یاکثافت مگس که بشکل خال یانقطهای درجایی گذاشته شود
dog cart U یکجورگردونه دوچرخه که کرسیهای ان پشت بپشت گذاشته شده وبرای
chip off the old block <idiom> U (هرچی گذاشته اون برداشته)رفتار مشابه به والدین داشتن
after mentioned U پس آینده
planch U صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
music stands U میزی که نت های موسیقی را روی آن گذاشته و جلو نوازنده قرار میدهند
marginal productivity law U قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
fear of the future U وحشت از آینده
for the future <adv.> U برای آینده
future-oriented <adj.> U آینده گرا
morrow [Old English] U فردا [ آینده]
in the near future U در آینده نزدیک
after ages ادوار آینده
sustainable <adj.> U آینده گرا
dead-end job U شغلی بی آینده
ex nunc U برای آینده
doctor-to-be U پزشک آینده
remote future U آینده دور
not now or ever U نه اکنون و نه در آینده
slush fund U بودجه یا پولیکه برای رشوه دادن یا تطمیع و غیره کنار گذاشته میشود
anchor block U بلوکهایی که جهت مهار کردن لوله هنگام نصب کار گذاشته میشوند
ostensorium U فرف سیمین ی زرینی که هنگام عشاربانی نان رادران گذاشته نمایش میدهند
slush funds U بودجه یا پولیکه برای رشوه دادن یا تطمیع و غیره کنار گذاشته میشود
time will tell U در آینده معلوم می شود
in the long run <idiom> U آینده دور،درآخر
a rosy future U آینده امید بخشی
sustainable <adj.> U پایدار [نسبت به آینده]
future-oriented <adj.> U پایدار [نسبت به آینده]
I am hopeful about the future. U درباره آینده امیدوارهستم
ostensory U فرف سیمین یا زرینی که هنگام عشا ربانی نان دران گذاشته نمایش میدهند
hallmark U عیاری که از طرف زرگر یا دولت روی الات سیمین وزرین گذاشته میشود انگ
foot block قژعه چوبی یا فلزی کوچکی که در زیر ستون و روی خاک کار گذاشته میشود.
monstrance U فرف سیمین یا زرینی که هنگام عشا ربانی نان رادران گذاشته نمایش میدهند
hallmarks U عیاری که از طرف زرگر یا دولت روی الات سیمین وزرین گذاشته میشود انگ
exchange control U جلوگیری از ورودامتعه خارجی به وسیله محدود کردن ارزی که دراختیار واردکننده گذاشته میشود
to mortgage one's future U خسارت زدن به آینده خود
to look forward expectantly to the future U با انتظار به آینده نگاه کردن
Take no thought of the morrow. U نگران فردا [آینده] نباش.
liquidity perference U جدولی که میزان پولهایی را که مردم جهت استفاده از ربح انهاراکد گذاشته اند نشان میدهد
persiennes U یکجور پشت پنجرهای که تیکههای چوب یا اهن نازک راترک ترک ... کار گذاشته اند
implied trust U امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
lay up <idiom> U ذخیره کردن ،نگهداری برای آینده
to store up something U انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
The future of the team is shrouded in uncertainty. U آینده این تیم بلاتکلیف است.
quantum meruit U کارفرما کاری را که برای انجام دادن به کارگر می داده و قرار می گذاشته که مزد او را برمبنای قاعده فوق بدهد
stamped addressed envelope پاکتی که بر روی آن تمبر زده و میفرستند تا طرف مقابل در آن چیزی گذاشته و بدون پرداخت هزینه ای آنرا برگرداند
projected U پیش بینی مشخصات آینده یک مجموعه داده
projects U پیش بینی مشخصات آینده یک مجموعه داده
To save ( provide ) for a rainy day . To prepare for an emergency . U فکرروز مبادا را کردن ( آینده نگه بودن )
The subsidy will be phased out next year. U یارانه دولتی در سال آینده به پایان می رسد.
project U پیش بینی مشخصات آینده یک مجموعه داده
I wonder what lies in store for me in the future. U من دوست داشتم بدانم که برای من در آینده چه پیش می آید.
She resolved to give him a wide berth in future. [She decided to steer clear of him in future.] U او [زن] تصمیم گرفت در آینده ازاو [مرد] دوری کند.
prospect [of something] U آینده نگری [چشم انداز] [پیش بینی] چیزی
One of these fin days . U انشاء الله یکی از این روزها ( قول آینده )
There's a question mark [hanging] over the day-care clinic's future. [A big question mark hangs over the day-care clinic's future.] U آینده درمانگاه مراقبت روزانه [کاملا] نامشخص است.
over- U باقی
over U باقی
This must not happen in future at any cost. U در آینده این موضوع به هیچ شرطی نباید پیش بیاید.
net ball U یکجور توپ بازی که توپ بایداز حلقهای که توری درزیران گذاشته اندردشود
the law does not apply to him U او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
preserves U باقی نگهداشتن
scantling U باقی مانده
preserving U باقی نگهداشتن
impress U باقی گذاردن
otherworld U عالم باقی
leave U باقی گذاردن
preserve U باقی نگهداشتن
conservation force U نیروی باقی
impresses U باقی گذاردن
reopening U باقی بودن
surplus U باقی مانده
aliquant U باقی اورنده
leaving U باقی گذاردن
surpluses U باقی مانده
impressed U باقی گذاردن
impressing U باقی گذاردن
to leave behind U باقی گذاردن
remainder U باقی مانده
to be in arrear U باقی داربودن
organzine U ابریشم باقی
behinds U باقی کار
dregs U باقی مانده
behind U باقی کار
out of <idiom> U باقی نمانده
remnant U باقی مانده
to be on the safe side U باقی نباشد
come through U باقی ماندن
remains U باقی مانده
reopens U باقی بودن
remnants U باقی مانده
reopened U باقی بودن
reopen U باقی بودن
behinds U باقی دار
behind U باقی دار
survives U باقی بودن
left over U باقی مانده
store U می باقی می ماند
gleanings U ریزه باقی
debris U باقی مانده
survived U باقی بودن
holdover U باقی مانده
survive U باقی بودن
extant U باقی مانده
holdovers U باقی مانده
surviving U باقی بودن
storing U می باقی می ماند
hold over U باقی ماندن
This is important, not only today, but also and especially for the future. U این، نه تنها امروز، بلکه به ویژه برای آینده هم مهم است.
trails U اثرپا باقی گذاردن
memorises U باقی مانده در حافظه
trailed U اثرپا باقی گذاردن
trail U اثرپا باقی گذاردن
residuary U موصی له باقی مانده
the rest lies with you U باقی ان با خودتان است
odd come short U زیادی باقی مانده
memorised U باقی مانده در حافظه
residual value U مقدار باقی مانده
extant U نسخهء موجود و باقی
bide U درجایی باقی ماندن
residues U قسمت باقی مانده
memorising U باقی مانده در حافظه
memorizing U باقی مانده در حافظه
shortest U کوچک باقی دار
shorter U کوچک باقی دار
to stay behind U باقی ماندن جاماندن
short U کوچک باقی دار
memorizes U باقی مانده در حافظه
memorized U باقی مانده در حافظه
residue U قسمت باقی مانده
residve U باقی مانده زیادتی
memorize U باقی مانده در حافظه
trailing U اثرپا باقی گذاردن
hold up <idiom> U خوب باقی ماندن
hang over U اثر باقی مانده
nothing was left over U چیزی باقی نماند
hold up <idiom> U باجرات باقی ماندن
fallow U بایر گذاشته ایش کردن شخم کردن
mortgage property U مال مرهون مال به رهن گذاشته شده
opened U برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
These talks are crucial [critical] to the future of the peace process. U این مذاکرات برای آینده روند صلح بسیار مهم [حیاتی] هستند.
open U برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
opens U برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
remain in force U به قوت خود باقی بودن
Recent search history Forum search
2New Format
1postside
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1tink and grow rich
3Pakhmeh be farsi mannish chi mishe?
1they have to be self-consistently determined.
1 just got to figure out where to headمعنی این عبارت چیست؟
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com